آمار
تبلیغات کلیکی سامانه گوگل پلاس و افزايش بازديد
چتروم جرقه ايراني باكس كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول
گروه اينترنتي جرقه ايراني
گروه اينترنتي جرقه ايراني
گروه اينترنتي جرقه ايراني

فروشگاه گروه جرقه ايراني

باسلام 

دوستان عزيز

گروه اينترنتي جرقه ايراني افتخار دارد اعلام نمايد در زمينه هاي طراحي بنر - تبليغات  متني و تصويري - كارت شارژ ايرانسل و همراه اول به قيمت نمايندگي بصورت تكي و عمده عرضه نمايد

در صورتي كه مايل به داشتن فروشگاه كارت شارژ باشيد مي توانيد اقدام كنيد

 براي خريد كارت شارژ وارد لينك زير شده و در صفحه مذكور روي آيتم ايرانسل يا همراه اول كليك و مراحل پشت سر گذاريد

لينك خريد كارت شارژ

لينك خريد دامين IR

جهت خريد دامين IR ازان قيمت سالانه 5000 هزار تومان ابتدا وارد لينك  شده سپس روي عكس وجه نقد كليك و سپس گزينه

دامنه ir.

انتخاب كرده سپس پرداخت را انجام و كد رهگيري را ثبت و وارد لينك شده و ثبت نام و از قسمت ارتباط با مدير كد رهگيري نام دامين و ايميل تان را بنويسيد تا در عرض 12 الي 48 ساعت دامين ساخته شود و مراحل كار به ايميل تان اطلاع داده شود 


 

براي طراحي بنر يا تبليغات متني و تصويري بشكل زير عمل كنيد

در لينك روي آيثم وجه نقد كليك سپس يكي از گزينه هاي تبليغاتي

طراحي بنرهاي تبليغاتي jpg
طراحي بنرهاي تبليغاتي متحرك gif
طراحي بنرهاي تبليغاتي فلش swf

انتخاب و پس از اين موضوع در لينك ثبت نام و بعد وارد اكانت تان شده و از طريق لينك ارتباط با مدير و گزينه پشتيباني كد رهگيري و مشخصات بنر و ايميل تان بنويسيد تا بنر تان ساخته و با شما تماس گرفته شود .

 براي تبليغات متني و تصويري

وارد اين لينك شده سپس از طريق كليك روي آيتم لينك 1 وجه نقد لينك 2 گزينه اشتراك يك ماهه تبليغات فروشگاهي را انتخاب و پس از پرداخت كد رهگيري را برداشته و سپس در صورتي كه تبليغ متني يا تصويري بود وارد لينك 1 يا لينك 2 شويد سپس اطلاعات خواسته شده تكميل و كد رهگيري خود را در قسمت توضيحات وارد نماييد تا در عرض 12 الي 48 ساعت تبليغ در فروشگاه ها به نمايش درآيد در صورت نمايش پيدا نكردن براي شماره 09379109285 پيامك و توضيحات لازم از قبيل كد رهگيري ارسال كنيد تا سريع تر پيگيري شود .


براي فروشگاه كارت شارژ نيز پس از خريد دامين از آيتم وجه نقد در لينك و انتخاب يكي از گزينه هاي

 اشتراك سالانه همكاري در فروش سطح 1

اشتراك سالانه همكاري در فروش سطح 2

اشتراك سالانه همكاري در فروش سطح 3

اشتراك سالانه همكاري در فروش سطح 4

مبلغ مورد نظر پرداخت كد رهگيري ياداشت و از طريق شماره 09379109285 يا پس الكترونيك skarimi1369@gmail.com به ما اطلاع دهيد تا در عرض 24 ساعت از سود بسيار قابل توجه فروش كارت شارژ برخوردار شويد . 

 

چتروم جرقه ايراني باكس
كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول


تاریخ: جمعه 17 آذر 1398برچسب:فروشگاه گروه جرقه ايراني,
ارسال توسط سعيد كريمي

 با سلام دوستان

سايت سلطان شارژ افتتاح شد 

با 10 درصد تخفيف

با پشت سر گذاشتن همه مشكلات خوشبختانه

امروز پا به عرصه فروشگاه هاي فروش شارژ همراه گذاشتيم .

 براي خريد روي لينك زير كليك كنيد

 

*** فروشگاه شارژ ايرانسل و همراه اول و تاليا سلطان شارژ ***

*** آسان - ارزان - مطمئن - سريع ***
 اميدوارم با اطمينان خريد نمايد پشتيباني 24 ساعته در خدمت شماست .

سلطان شارژ در وب سايت ساماندهي ثبت شده است .

 

چتروم جرقه ايراني باكس
كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول


تاریخ: دو شنبه 29 خرداد 1398برچسب:فروشگاه سلطان شارژ,
ارسال توسط سعيد كريمي

باورهای درست و نادرست در مورد خواص چای؟!
چند نکتۀ کوچک دربارۀ چای وجود دارد که ممکن است به آنها دقت نکرده باشیم.

ما چندین بار در روز به طور منظم چای می‌نوشیم به امید اینکه از خواص چند گانه اش بهره مند شویم، یا به خاطر ذاتقه مان است و یا به خاطر سهولت در مصرف که اینقدر به نوشیدن چای تمایل داریم.

چند نکتۀ کوچک دربارۀ چای وجود دارد که ممکن است به آنها دقت نکرده باشیم.



1) چای حاوی فلاونید است
درست است.
فلاونیدها مولکول هایی هستند که به مبارزه در مقابل التهاب ها کم می‌کنند.
می‌دانید که التهاب های کوچک می‌توانند باعث بروز مشکلات قلبی عروقی بشوند، مصرف چای نقش مهمی در پیشگیری از این مشکلات بازی می‌کند.



2) حفاظت آنتی اکسیدانی چای فوری است
نادرست است.
اثر آنتی اکسیدانی چای دو ساعت پس از مصرف به بیشترین حد خود می‌رسد.
به یاد داریم که آنتی اکسیدان ها به مبارزه با رادیکال های آزاد کمک می‌کنند، رادیکال های آزادی که باعث پیری و التهاب می‌شوند.



3) اگر می‌خواهیم از فواید چای بهره ببریم، نباید بگذاریم بیش از یک دقیقه دم بکشد
نادرست است.
پلی فنول های چای به آهستگی دم می‌کشند.
بنابرای باید برای دم کشیدن، زمان بیشتری به چای داد.
برای مثال، مدت زمان توصیه شده برای دم کشیدن برگ های چای سبز، 10 دقیقه است.



4) چای نمی‌گذارد خواب مان ببرد
درست است.
چای هم مانند قهوه حاوی کافئین (یا تنین) است، کافئین مولکولی است که به جلوگیری از به خواب رفتن افراد حساس، به خوبی شناخته شده، است.
در مواردی که برای به خواب رفتن مشکل دارید، بهتر است از ساعت 4 بعد از ظهر به بعد چای ننوشید یا از چای بدون کافئین (بدون تنین) استفاده کنید.



5) خودمان می‌توانیم چای را کافئین زدایی کنیم
درست است.
خیلی ساده است، کافئین جزء اولین مولکول هایی است که در آب دم می‌کشد.
بنابراین کافی است، چای را در مقدار بسیار کمی آب به مدت یک دقیقه دم کنید سپس این دم کردۀ اولیه را دور بریزید (به این ترتیب 80% کافئین چای از بین می‌رود).
سپس، چای را در یک فنجان بزرگ آب به طور معمول دم کنید.
این دم کردۀ دومی، بدون کافئین (یا بدون تنین) است.



6) تمام چای ها حاوی مقدار یکسانی کافئین هستند
نادرست است.
مقدار بسیار کمی کافئین (یا تنین) در چای سفید وجود دارد، کمی بیشتر در چای سبز و باز هم بیشتر در چای اولونگ و چای سیاه.



7) چای باعث سوزش معده می‌شود
درست است.
کافئین که در چای یا قهوه وجود دارد، مولکولی است که باعث رها شدن اسفنکتر تحتانی مری می‌شود، این امر باعث بازگشت یا بالا آمدن اسیدهای معده خواهد شد.



8) چای بدون شیر و شکر کالری ندارد
درست است.
به طور دقیق تر، چای بدون شیر و شکر حاوی 0 تا 2 کالری انرژی است.



9) زنان باردار باید مصرف چای شان را کم کنند
درست است.
بازهم مشکل بر سر همان کافئینی است که در چای یا قهوه وجود دارد.
البته باید بدانید که کافئین موجود در چای خیلی کمتر از کافئین موجود در قهوه است.


10) چای سبز حاوی فلاونید بیشتری است
درست است.
و در بین چای های سبز، غنی ترین آنها چای های سبز ژاپنی، خصوصاً سنچا و ژیوکورو هستند.

"سیمرغ"

چتروم جرقه ايراني باكس
كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول


ارسال توسط سعيد كريمي

اثبات عشق


پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…

ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…

اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

می دونستیم بچه دار نمی شیم…

ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست…

اولاش نمی خواستیم بدونیم…

با خودمون می گفتیم…

عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه…

بچه می خوایم چی کار؟…

در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز علی نشست رو به رومو گفت…

اگه مشکل از من باشه …

تو چی کار می کنی؟…

فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم…

خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم…

علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟ گفت:من؟

گفتم:آره… اگه مشکل از من باشه… تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت: تو به عشق من شک داری؟…

فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد

خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم… نمی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید…

اگه واقعا عیب از من بود چی؟…

سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…

هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…

بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…

اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید…

با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیست…

بالاخره اون روز رسید…

علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو می گرفتم…

دستام مثل بید می لرزید…

داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…

اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…

اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود…

یا از خوشحالی…

روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد…

تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…

بهش گفتم:علی… تو چته؟ چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت: من بچه دوس دارم پرستو …مگه گناهم چیه؟…

من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود… چشام پراشک… گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری…

گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی… پس چی شد؟

گفت:آره گفتم… اما اشتباه کردم… الان می بینم نمی تونم… نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم… پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم… تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم…

یا زن بگیرم… نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم… بنابراین از فردا تو واسه خودت…منم واسه خودم…

دلم شکست… نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم…

حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم

لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…

برگه جواب ازمایش هنوز توی جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…

احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…

چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…
دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم…

وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…

باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…

توی دادگاه منتظرتم…امضا…پرستو!

چتروم جرقه ايراني باكس
كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول


تاریخ: جمعه 28 اسفند 1392برچسب:اثبات عشق پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم… ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود… اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم… می دونستیم بچه دار نمی شیم… ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست… اولاش نمی خواستیم بدونیم… با خودمون می گفتیم… عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه… بچه می خوایم چی کار؟… در واقع خودمونو گول می زدیم… هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم… تا اینکه یه روز علی نشست رو به رومو گفت… اگه مشکل از من باشه … تو چی کار می کنی؟… فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم… خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم… علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد… گفتم:تو چی؟ گفت:من؟ گفتم:آره… اگه مشکل از من باشه… تو چی کار می کنی؟ برگشت…زل زد به چشام…گفت: تو به عشق من شک داری؟… فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم… با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره… گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه… گفت:موافقم…فردا می ریم… و رفتیم… نمی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید… اگه واقعا عیب از من بود چی؟… سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم… طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه… هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم… بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره… یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید… اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید… با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیست… بالاخره اون روز رسید… علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو می گرفتم… دستام مثل بید می لرزید… داخل ازمایشگاه شدم… علی که اومد خسته بود… اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟ منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه… اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود… یا از خوشحالی… روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد… تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود… بهش گفتم:علی… تو چته؟ چرا این جوری می کنی…؟ اونم عقده شو خالی کرد گفت: من بچه دوس دارم پرستو …مگه گناهم چیه؟… من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم… دهنم خشک شده بود… چشام پراشک… گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری… گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی… پس چی شد؟ گفت:آره گفتم… اما اشتباه کردم… الان می بینم نمی تونم… نمی کشم… نخواستم بحثو ادامه بدم… پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم… اتاقو انتخاب کردم… من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم… تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم… یا زن بگیرم… نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم… بنابراین از فردا تو واسه خودت…منم واسه خودم… دلم شکست… نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم… حالا به همه چی پا زده… دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم… برگه جواب ازمایش هنوز توی جیب مانتوام بود… درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم… احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون… توی نامه نوشت بودم: علی جان…سلام… امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی… چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم… می دونی که می تونم… دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم… وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه… باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم… اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه… توی دادگاه منتظرتم…امضا…پرستو! ,
ارسال توسط سعيد كريمي

بازی عشق



گفتی برو، گفتم به چشم این بود کلام آخرین

گفتی خداحافظ تو، گفتم همین؟، گفتی همین

گریه نکردم پیش تو با این که پرپر می‌زدم

با خون دل از پیش تو رفتم و باز نیومدم

بازی عشق تو رو جانانه باختم

مثل بازنده خوب مردانه باختم

همه ثروت من تحفه درویش

نفسم بود که به تو شاهانه باختم

لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود

برای پنهان کردن داغ دل ویرانه بود

من مات مات از بازی شطرنج عشق می‌آمدم

شاه مهره دل رفته بود، من لاف بردن می‌زدم

قلعه دل، اسب غرور، لشکر تار و مار عشق

دادم به ناز رخ تو، این همه یادگار عشق

گفتم ببر هر چی که هست، رقیب درد چیره دست

گفتی تو مغروری هنوز، با فتح این همه شکست

بازی عشق تو رو جانانه باختم

مثل بازنده خوب مردانه باختم

همه ثروت من تحفه درویش

نفسم بود که به تو شاهانه باختم

لبخند آخرین من دروغ معصومانه بود

برای پنهان کردن داغ دل ویرانه بود

من مات مات از بازی شطرنج عشق می‌آمدم

شاه مهره دل رفته بود، من لاف بردن می‌زدم

چتروم جرقه ايراني باكس
كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول


تاریخ: جمعه 25 اسفند 1392برچسب:بازی عشق,
ارسال توسط سعيد كريمي

باورها
استفان کاوی (از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید: اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید ...

او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند:

صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود.

بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد.

بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند.

یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود.

اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود.

بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند. شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟

مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم. نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد...

استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد: صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟

چرا این طور است؟

آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟

و خودش ادامه می‌دهد که: راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است....؟

اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم ...




سخن روز : اگر مي خواهی پس از مرگ فراموش نشوی ، يا چيزی بنويس كه قابل خواندن باشد، يا كاری بكن كه قابل نوشتن باشد

بنجامين فرانكلين

چتروم جرقه ايراني باكس
كارت شارژ به قيمت دولتي و نمايندگي ايرانسل و همراه اول


تاریخ: جمعه 23 اسفند 1392برچسب:باورها استفان کاوی (از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید: اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید ,,, او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند: صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم, تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود, بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد, بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند, یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود, اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود, بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند, شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟ مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست, واقعاً متاسفم, راستش ما داریم از بیمارستانی برمی‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است, من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم, نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد,,, استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد: صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ و خودش ادامه می‌دهد که: راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید, نمی‌دانستم, آیا کمکی از دست من ساخته است,,,,؟ اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم ,,, سخن روز : اگر مي خواهی پس از مرگ فراموش نشوی ، يا چيزی بنويس كه قابل خواندن باشد، يا كاری بكن كه قابل نوشتن باشد بنجامين فرانكلين,
ارسال توسط سعيد كريمي

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 74 صفحه بعد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 74 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 47
بازدید ماه : 2821
بازدید کل : 967579
تعداد مطالب : 441
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 2



Alternative content






Powered by WebGozar